اما جهل
مركّب. اين جهل را چه جور بايد رفع كرد؟ راهش اين است كه اعتقادات خود را در عالم
عرضه بدارد. رسم اصحاب ائمه ی طاهرين عليهمالسّلام همين بود. در ميان اصحاب امام
صادق و امام رضا و امام هادي عليهمالسّلام افرادي بودند كه ميآمدند خدمتشان و
اعتقادات خودشان را بر امام زمانشان عرضه ميكردند. همين حضرت عبدالعظيم حسني در
شهر ري، كه از علماي بزرگ بود؛ و روايت داريم اگر كسي زيارت كند مرقد مطهّر ايشان
را مثل اين است كه امام حسين(ع) را زيات كرده باشد؛ آمد خدمت امام هادي(ع) گفت:
يابن رسول الله ميخواهم عقايد خود را بر شما عرضه بدارم. گفت خدا را قبول دارم؛
صفاتش اينجور است. نبوّت را قبول دارم. قرآن و امامت و... تا آخر. و حضرت هادي(ع)
تمام اعتقادات ايشان را پسنديدند و فرمودند «هذا ديني و دين آبائي» اين دين من و
اجداد من است. خوب ديني داري.
وقتي شما
يك خانه ميخواهيد بخريد، اين معمار را ميبريد، آن معمار را ميبريد. اين رفيق و
آن رفيق را ميبريد تا اينكه نكند گول بخوريد. حالا ميخواهي يك چيزي را عقيده ی
خود كني، نبايد دنبال خبره بروي؟ خود كه نميتواني انتخاب كني. تويي كه سر از
ساختمان در نميآوري، اگر بخواهي بدون مشورت خانه بخري، اگر گول بخوري مردم تو را
ملامت ميكنند. معلوم است اگر سر خودي عقيدهاي را انتخاب كني، بدون اينكه به
متخصّصش بگوئي، اگر بد از كار درآمد تو را ملامت خواهند كرد. بلكه اصلاً به قاعده
ی تجرّي، مطلقاً تو را ملامت ميكنند، حتّي اگر صحيح باشد. نميشود كه انسان خود
اهل خبره نباشد و چيزي را انتخاب بكند. اگر سياست است بايد به عالم در سياست، اگر
مربوط به اجتماع است، افرادي كه عالم به اجتماع هستند، اگر مربوط به دين است
افرادي كه عالم در دين هستند، بايد از آنها پرسيد كه اين عقيده ی من است، درست است
يا نه؟ اگر گفت نه فوراً زايل كند، و اگر گفت درست است آن عقيده را قبول كند، و
قدري هم رويش كار بكند شكوفاتر بشود. اينجا انعطاف ميخواهد. استبدادگري در عقيده،
براي زن و مرد غلط است؛ و بعضي اوقات براي همين خود رأيي، براي همين لجاجت، به
خطرهاي عجيبي هم ميافتد. بعضي از خانمها اينطورند كه نميدانند اما حرف هم نميشود
زد. بعضي از آقايان نميدانند اما زيربار هم نميروند. وقتي حقّ را به او بگويند
نميپذيرد، مخصوصاً اگر خانمش بگويد. آقا! حقّ را بپذير از هر كه باشد؛ از خانمت
باشد يا غير خانم. در گفتارت، در كردارت، اول عقل خود را به كار بينداز. با عقلت
جلو برو. اگر راستي يك امر واضحي، يك امر ضروري است هيچ؛ اگر ترديد پيدا كردي
مشورت كن. مشورت عالي است لذا قرآن شريف در دو جا سفارش به مشورت كرده است:
(وَشْاوِرْهُمْ فِي الْاَمْرِ
فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللهِ)[1]
پيغمبر!
مشورت كن. تصميمگيري مال تو، اما مشورت كن. احترام به فكر ديگران بگذار. راجع به
مؤمنين دارد:
(وَ اَمْرَهُمْ شوُري
بَيْنَهُمْ)[2]
يعني
مسلمانها مشورت ميكنند در كارهايشان چه زن باشد چه مرد باشد. حتي يك روانشناس ميگويد:
آقا! زن و بچهات را اطرافت جمع كن. براي اينكه شخصيت به بچّههايت بدهي با آنها
مشورت كن با خانمت مشورت كن. اين جمله ی اميرالمؤمنين(ع) كه فرمود: «وشاوِروُهُنَّ
وَ خالِفُوهُنَّ» مشورت كنيد با زنها و مخالفت كنيد آنها را؛ يك معناي
دقيقي دارد. مردها معناي بدي برايش كردند. ميگويند با زن بايد مشورت كرد، اما هر
چه گفت خلافش را انجام داد. اين معلوم است كه يك حرف مسخرهآميزي است.
اميرالمؤمنين(ع) كه اين را نميگويند. معنايش اين است كه با خانمت مشورت كن؛ اگر
حرفش خوب است بپذير و اما اگر ترديد پيدا كردي كه آيا حرفش خوب است يا نه، اگر عقل
تو گفت كه رأي تو، بهتر از رأي اوست، آن وقت رأي تو مقدّم بر رأي او است. براي
اينكه وجود تو وجود تعقّلي است و وجود او عاطفي است. وقتي با هم تعارض بكنند عقل
مقدّم بر عاطفه است. پس معناي شاوروهنّ و خالفوهنّ اين است، نه آنچه معروف شده.
انسان
بايد با رفيقش، با خانمش با بچّههايش مشورت كند. قابل انعطاف باشد. خودرأي نباشد.
استبداد نداشته باشد. لجاجت نداشته باشد. خودرأيي انسان را در دنيا و آخرت بدبخت
ميكند، مخصوصاً راجع به دين. اگر احتمال ميدهي كه جهل مركّب باشد، عالمي را پيدا
كن كه استاد باشد، عاقل و متديّن باشد، و عرضه بدار دينت را بر او، تا ببيند درست
است يا نه؛ و اگر در يك جا شكّ كردي، شبهه كردي كه درست است يا نه، فوراً برو از
او سؤال كن؛ نكند كه جهل مركّب يك وقت بيچارگي براي تو بار بياورد.
پي نوشت
ها: